آهنگ حباب صورتی از مهیار ( hobabe soorati )
یهو میگیره خواب و دوتا چش اَ چشات
باید از این هیپنوتیزم منو بدن نجات
بی دوربین دیده میشه بهشت اَ چشات
به زیباییت هیچی نیست چی بکشم بهجات
منو رفیق کردی تو با این ضربانِ تند
شَرَم باشی درد میکنه سَرَم واسه تو
اگه خواستی یه روز بری از این محله و شهر
هر برنامهای چیدی تووش یه منم باشه خب
من عکس میگیرم حتی اَز رو عکسات
میخوام نِگات کنم تکون نخور اَز جات
میدونم این بَده که وقتی رو به رویِ همیم
انقدر محوتم گوش نمیدم به حرفات
نباید میفهمید
نباید میگفتم
چرا آدمای صاف اَز چشم میافتن
تقصیرِ خودمه ولی دستِ خودم نیست
دارم با پایِ خودم توو دامش میافتم
نباید میفهمید
نباید میگفتم
چرا آدمای صاف اَز چشم میافتن
تقصیرِ خودمه ولی دستِ خودم نیست
دارم با پایِ خودم توو دامش میافتم
خلاصم کن
این طوری راحتترم
خلاصم کن
گذشته آب از سرم
خلاصم کن
نشدش آخرسرم
بپره فکرت از سرم
بپره فکرت از سرم
مثلِ شات
یکی کافی نیست
میخوام چندتا اَزت
توو چشات دیدم بازی نیست
بودی خودت فقط
توو دلم خالی میشه من
توو دلت که خالی میشه تو
آرومی آروم میگیرم
توو صداتِ آرامشِ صبح
منو اَز خودم بگیرو
مالِ تو باشه روحِ من
تو یعنی زلالیِ آب
تو یعنی حالِ خوبِ من
نباید میفهمید
نباید میگفتم
چرا آدمای صاف اَز چشم میافتن
تقصیرِ خودمه ولی دستِ خودم نیست
دارم با پایِ خودم توو دامش میافتم
نباید میفهمید
نباید میگفتم
چرا آدمای صاف اَز چشم میافتن
تقصیرِ خودمه ولی دستِ خودم نیست
دارم با پایِ خودم توو دامش میافتم
مگه صدا سلاح میتونه باشه آخه؟
چون خلع سلاحم میکنه صدایِ تو
باید دورشم از این حبابِ صورتیِ گُنگ
باید پشتِ سَرو خراب کنم بجای پل
تو نِگات مساویِ تولدِ یه شعرِ
که تهش افتاد اَ پا اونکه گفت و نوشتش
تو نِگاهت دژاووعه رویائه یه فکره
مریضِ اتاق بغلی که نیستی به فکرش
نباید میفهمید
نباید میگفتم
چرا آدمای صاف اَز چشم میافتن
تقصیرِ خودمه ولی دستِ خودم نیست
دارم با پایِ خودم توو دامش میافتم
نباید میفهمید
نباید میگفتم
چرا آدمای صاف اَز چشم میافتن
تقصیرِ خودمه ولی دستِ خودم نیست
دارم با پایِ خودم توو دامش میافتم
Comment